+

ورود | ثبت نام

شماره همراه خود را وارد نمایید

captcha

ورود

رمز عبور را وارد نمایید

ورود با کد پیامکی

ورود

کد دریافتی را وارد نمایید

زمان باقی‌مانده: ثانیه

ثبت نام

اطلاعات را وارد نمایید

زمان باقی‌مانده: ثانیه

عبدالحسین برونسی

شهید عبدالحسین برونسی1321 _1363

شهید عبدالحسین برونسی در سوم شهریورماه 1321 در روستای گلبوی کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. پدرش حسینعلی و مادرش فضه نام داشت. نام این کودک را که صدای گریه اش عصر آن روز در گلبوی پیچید عبدالحسین نام نهادند. شهید والا تبار عبد الحسین برونسی تا هنگام ازدواج و پس از آن به شغل های ساده ای نظیر کشاورزی ، کار در مغازه لبنیات فروشی و سبزی فروشی و نهایتا به بنایی پرداخت. وی در سال 1347 با معصومه سبک خیز ازدواج و صاحب پنج پسر و سه دختر شد(دانشنامه ی .فرهنگ ایثار و جهاد)..

 در سال 1352 پس از آشنایی با یکی از روحانیون مبارز با درس های آیت الله خامنه ای آشنا شده و از آن پس دل در گرو جهاد و انقلاب نهاد . فعالیت او در اندک مدتی چنان بالا گرفت که ساواک بارها و بارها خانه اش را مورد هجوم و بازرسی قرار داد . آخرین بار در مراسم چهلم شهدای یزد دستگیر و به سختی شکنجه شد، از جمله ساواکی ها تمام دندان هایش را شکستند. کمی بعد به قید ضمانت آزاد شد و دوباره به فعالیت پرداخت و در نقش رابط مقام معظم رهبری که به ایرانشهر تبعید شده بودند ایفای وظیفه کرد.(همان).

 او پس از پیروزی انقلاب به صورت افتخاری به سپاه پاسداران پیوست. با آغاز درگیری های کردستان به پاوه رفت و با شروع جنگ تحمیلی در شمار نخستین کسانی بود که خود را به جبهه های نبرد رساند. او در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده گردان خط شکن مرکز فرماندهی عراقی ها را واقع در تپه 1/124نابود ساخته و خود از ناحیه کمر مجروح شد . جراحت نمی توانست شهید برونسی را از پا بیندازد. او در عملیات بیت المقدس به عنوان فرمانده گردان خط شکن حر و در عملیات های رمضان ، مسلم ابن عقیل ، والفجر مقدماتی ، والفجر یک به عنوان فرمانده گردان خط شکن عبدالله رزمید و حماسه آفرید و نامش در آزمون جنگ و جهاد شهره شد. او باز هم مجروح شده بود و هر چند از ناحیه دست، گردن و شکم جراحات سختی را بر تن داشت اما روحیه عظیم و پرشکوه او مانع از باقی ماندن وی در پشت جبهه می شد. با شروع عملیات های والفجر 3و 4 به عنوان معاونت تیپ 18 جواد االئمه (ع) در تمامی مراحل آن ها شرکت داشته و گردان های خط شکن را رهبری می کرد(همان).

 شهید عبدالحسین برونسی در عملیات های عاشورا، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر 3 ، حضور یافت. و در عملیات های خیبر ، میمک و بدر به عنوان فرمانده تیپ 18 جوادالائمه (ع) آنچنان حماسه بزرگی آفرید که نامش لرزه بر وجود کاخ نشینان بغداد افکند. وی در عملیات بدر درحالی که فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه علیه السالم را بر عهده داشت، به شهادت رسید(همان). 

سخنان مقام معظم رهبری با خانواده ی شهید برونسی: 

 زمانی که این شهید عزیز وارد جنگ میشود، نه معلومات دانشگاهی دارد و نه عنوان و تیتر رسمی دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت میکند که به مقامات عالی میرسد و شخصیت برجست های میشود، شخصیت جامع الاطرافی که مثلا فرمانده تیپ میشود و بعد هم به شهادت میرسد. ایشان اگر چنان چه به شهادت نمیرسید، مقامات خیلی بالاتر - از لحاظ رتبه های ظاهری - را هم طی میکرد. در دفاع هشت ساله، در مجموعه داوطلبان و سپاه پاسداران هیچکس بعنوان فرمانده و رئیس وارد میدان نمیشد، همه بر اساس تلاش خودشان به مقامات بالا میرسیدند. یعنی یک نفر بسیجی معمولی بود، بعد میدیدند آدم قابلی است فرمانده دسته یا فرمانده گروهان و بعد فرمانده گردان و تیپ میشد. مدیریت جنگ آن زمان هم فقط مدیریت نظامی نبود بلکه مدیریت سیاسی، فکری، انسانی، ادبی و اخلاقی بود و تا کسی این چیزها را نداشت، نمیتوانست مجموعه زیردست خود را اداره و هدایت بکند. این ها جزو عجایب و چیزهای استثنایی انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد و نمیتوان هیچ جای دیگر را با این مقایسه کرد. من از افرادی شنیدم که ایشان (شهید برونسی) در آن وقت، برای مجموعه های دانشجویی و دانشگاهی که از مشهد به جبهه میرفتند، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد. استعداد انقلاب برای پرورش شخصیت های برجسته و افراد، تا این حد است و این ها را نباید دست کم گرفت. این ها اهمیت انقلاب و عظمت انقلاب و عمق انقلاب را نشان میدهد. ماها به ظواهر نگاه میکنیم، این اعماق را باید دید. وقتی انسان این اعماق را میبیند، آن وقت افق در مقابل چشمش اصلا یک چیز دیگری میشود. به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد، حقیقت پرورش انسان های بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید زیاد نیست و بجاست(ویکی پدیا).

 به نظر من شهید برونسى و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتى به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسان هاى بزرگ با معیارهاى الهى و اسلامى، نه با معیارهاى ظاهرى و معمولى. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و به جاست(دانشنامه ی فرهنگ ایثار و جهاد).

 در جایی دیگر فرمودهاند: «...الان چند سالى است که کتاب هایى درباره ى سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مینویسند و بنده هم مشترى این کتاب هایم و میخوانم. با اینکه بعضى از اینها را من خودم از نزدیک مىشناختم و آنچه را هم که نوشته، روایتهاى صادقانه است – این هم حالا آدم میتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه آمیز است و کدام صادقانه است- بسیار تکاندهنده است. آدم مىبیند این شخصیتهاى برجسته، حتى در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسى، یک جوان مشهدى بنّا که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه مىکنم و واقعاً دوست مىدارم شماها بخوانید. من مىترسم این کتاب ها اصالا دست شماها نرسد. اسم این کتاب ”خاکهاى نرم کوشک“ است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى ایشان از دوستان ما که به مجموعه هاى دانشگاهى و بسیج رفته بودند و با این جوان بیسواد – بیسواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده – بوده، مختصرى هم – مقدمات و ابتدایى و اینها را هم خوانده بوده- صحبت کرده بودند، میگفتند آنچنان – براى اینها صحبت میکرده و حرف میزده که دلهاى همه ى اینها را در مشت میگرفته. – به خاطر همین که گفتم؛ یک معرفت درونى را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک – فهم از – عالم وجود را منعکس میکرده؛ بعد هم بعد از شجاعت هاى بسیار و حضور در میدان هاى دشوار، به شهادت میرسد؛ که حالا کارى به جزئیات آن ندارم. این زیبایی هایى که آدم در زندگى یک چنین آدمى یا شهید همت و شهید خرازى میتواند پیدا کند – و یا این هایى که حالا هستند، نظیرش را شما کجا میتوانید پیدا کنید؟ کجا – میشود – پیدا کرد؟»(همان).

 ویژگی ها و حسنات اخلاقی شهید برونسی

 مادر شهید: در مقطع تحصیلی ابتدایی با این که همزمان با تحصیل کار هم می کرد، نمره هایش همیشه خوب بود. یک روز گفت «از فردا اجازه بدین مدرسه نرم... اون مدرسه دیگه نجس شده!« علت را پرسیدیم. با لحن غیظی گفت: دیروز این معلم طاغوتی رو با یک دختری دیدم که ...» از فردا گذاشتیم اش مکتب به یاد گرفتن قرآن(پرچمداران).

 مهدی برونسی دومین فرزند (و نیز دومین پسر) شهید عبدالحسین برونسی متولد سال ،1353 در گفت وگو با نوید شاهد پیرامون ویژگی ها و حسنات اخلاقی شهید برونسی می گوید:« شهید برونسی با ایمانی که به خدا داشت، حتی وعده شهادت خودش را هم از حضرت زهرا(س) گرفت. این گونه که هم رزمان ایشان می گویند در عملیات «بدر» برای صبحگاه سخنرانی کرد و گفت اگر در عملیات بدر شهید نشدم به مسلمانی من شک کنید. این ماجرا نشان دهنده سطح ارادت و یقین ایشان به اهل بیت(ع) است. ایشان می گوید در عملیات بدر در شرق دجله، منطقه هورالعظیم در چهارراه خندق شهید میشوم و همین اتفاق هم می افتد. همان گونه که اشاره کردم، آن امدادهای غیبی که کمک می کرد تا شهید برونسی گردان را از میدان مین رد کند به دلیل اعتقادی بود که به اهل بیت(ع) داشت. شاید ماجرای ویالی جناب سرهنگ را در کتاب خوانده باشید که ایشان سرباز گماشته ای بوده و آن جا با صحنه ای نامناسب رو به رو می شود و خوشبختانه یوسف وار برمی گردد، چرا که در آن لحظه شیطان نتوانست بر شهید برونسی مسلط شود، بلکه ایشان بر شیطان مسلط شد .در حقیقت، در جهاد اکبر بر نفس اماره ی خویش پیروز شد!»( نوید شاهد).

 وی همچنین می افزاید:«هم رده های شهید برونسی می گویند در رفتارش اصلا بین زمان بسیجی بودن و فرمانده تیپ بودن ایشان فرقی وجود نداشت. اگر اشتباه نکنم در سال 1361 یا 1362 فردی پدرم را برای سخنرانی به مسجدی دعوت می کند. مجری آن برنامه، سخنرانی را برای زمانه بعد از نماز مغرب و عشاء تدارک می بیند، اما شهید برونسی به موقع به مسجد نمی رسد. آن زمان ذهنیت ها این گونه بود که می گفتند آقای برونسی حتماً با محافظ و بهترین اتومبیل ها می آید. آن بنده خدا پشت در مسجد نگران ایستاده بوده که می بیند آقای برونسی با یک موتور گازی می آید. جمعیت هم به دلیل ازدحام اجازه نمی دهند ایشان به داخل مسجد برود. پدرم می گوید بنده برونسی هستم. بالاخره شخصی که ایشان را دعوت کرده بود شهید برونسی را میان جمعیت می بیند و کمک می کند تا باال برود و سخنرانی اش را شروع کند. هنگام سخنرانی افراد ردیف جلو به ایشان می گویند بیا پایین و وقت مردم را نگیر؛ آقای برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) می خواهد بیاید و سخنرانی کند که آن جا ایشان خود را معرفی می کند و می گوید من عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) هستم»(همان). 

مهدی برونسی در ادامه افزود: «شهید برونسی اهل خودنمایی نبود و اگر عنایتی از اهل بیت(ع) به ایشان می شد راضی نبود جایی آن را تعریف کند، حتی به مادرم می گفت راضی نیستم جایی تعریف کنید، صبر کنید تا پس از شهادتم ماجرا را بگویید. اگر دقت کرده باشید، زمان تعریف خاطراتی که از شهید برونسی بازگو می کنند، همه مربوط پس از شهادت ایشان است؛ مانند وعده شهادتی که در یک مراسم صبحگاه به یاران خود می دهند».(همان)

 همرزم شهید:برونسی از آن هایی بود که از مرز خودیت گذشتند. در سخنرانی صبحگاهی پیش از عملیات گفت دیگه نمی تونم در این دنیا طاقت بیاورم. و در جمع خصوصی تر گفت اگر من توی این عملیات شهید نشدم به مسلمانی خودم شک می کنم. در این عملیات دیدار یار است. امیدوارم گمنام شهید شوم جنازه ام به یاد ساالر شهیدان، کنار آب فرات و کنار او بماند(پرچمداران).

 همسر شهید: شب آخر گفت امشب سفارش شما رو خدمت امام رضا (ع) کردم از آقا خواستم که گاهی لطف بفرمایند و بهتون یک سری بزنند شما هم اگر یک وقت مُشکلی داشتین فقط برین خدمت حضرت. بعد عملیات بدر باالخره هم آن خبر آمد، به آرزویش که بابتش زجرها کشیده بود رسید. جنازه اش مفقود شده بود... همیشه آرزویش بود که به تبعیت از مادرش حضرت زهرا (س) قبرش بی نام و نشان باشد(پرچمداران)

. او با دلاوری غیر قابل وصفی در چهار راه جاده خندق به پاتک دشمن پاسخ داد و به فرمان حضرت امام (ره) لبیک گفت تا اینکه در ساعت 33 صبح روز 11/37/71 با اصابت ترکش خمپاره به بدن مطهرش، مرثیه سرخ معراج را نجوا کرد و به مقام قرب الهی نائل آمد. پیکر پاک آن شهید عزیز در کربالی بدر باقی ماند و امت شهید پرور خراسان ، روح ملکوتی او را در تاریخ 11/2/9 طی مراسم با شکوهی تشییع کردند. شهید برونسی قبل از شهادت در فرازی از وصیت نامه خود گفته است7 اگر هزاران بار گشته شوم در راه ابوالفضل (ع)، حسین (ع) و مهدی (عج) و ابوالحسن (ع) باز هم کم است، این جان ناقابل پدر شما قابلیت راه آن ها را ندارد(دانشنامه ی فرهنگ ایثار و جهاد). 

کشف پیکر شهید برونسی به گفته ی محمد باقرزاده پیکر عبدالحسین برونسی پس از 27 سال از زمان مرگش در شرق دجله به همراه 12 کشته شده جنگی دیگر کشف شد.پلاک، لباس پاسداری، بخشی از صفحات قرآن و بادگیر آقای برونسی اجزایی است که پیدا شده است(ویکی پدیا)..

 

کتاب خاک های نرم کوشک مجموعه خاطراتی از شهید برونسی است، از زبان همسر وی و همرزمانش که در سال 1383 توسط سعید عاکف در مشهدچاپ گردید و به یکی از پرفروش ترین کتاب های تاریخ ایران مبدل شد و تا مرداد 1369به چاپ دویست و یازدهم (662 هزار نسخه)رسید. فیلم به کبودی یاس برداشتی از زندگانی وی است

در قسمتی از وصیت نامه ی شهید برونسی می خوانیم : من با چشم باز این راه را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام. خوب به آیت قرآن گوش کنید و سرمشق زندگی تان قرار دهید. آیت قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. فرماندهی برای من لطف نیست یک تکلیف شرعی است. مسلماً در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسخ تان پایدار باشید.(پرچمداران)
نظرات

نظر جدید